تحولات لبنان و فلسطین

به نظرم باید خوزستان و مشخصاً اهواز برای داشتن مجتبی گهستونی به خود ببالد. وجود آدم‌های بی‌ادعایی مثل مجتبی برای یک شهر و حتی این سرزمین نعمت است. او خبرنگار است اما در حوزه‌های مختلف فرهنگی فعالیت کرده و دغدغه‌ این سال‌های او میراث فرهنگی و گردشگر

درباره مجتبی گهستونی که کمک می‌کند میراث فرهنگی خوزستان را بهتر بشناسیم/ غمخوار بناها

به نظرم باید خوزستان و مشخصاً اهواز برای داشتن مجتبی گهستونی به خود ببالد. وجود آدم‌های بی‌ادعایی مثل مجتبی برای یک شهر و حتی این سرزمین نعمت است.

او خبرنگار است اما در حوزه‌های مختلف فرهنگی فعالیت کرده و دغدغه‌ این سال‌های او میراث فرهنگی و گردشگر، محیط زیست و کمک به نیازمندان است. آنچه از کارهای او در این صفحه نقل شده قطره‌ای است از دریای فعالیت‌های اثرگذار او. آرزو می‌کنم آدم‌هایی مثل مجتبی در وجب به وجب این خاک عزیز تکثیر شوند.
 سفرهای کودکی من
من یکم مهر ماه ۱۳۵۸ در شهر اهواز به دنیا آمدم. اهواز مثل خیلی از شهرهای دیگر پیشینه تاریخی بزرگی دارد و نام‌های مختلفی هم در طول تاریخ از جمله تاریانا، اوکسین، هرمز اردشیر و هوجستان واجار داشته. بعدها دانستن تاریخ و شنیدن همین نام‌ها سبب شد حس تعلق بیشتری به این شهر پیدا کنم و انگیزه‌های ماندن در این شهر برایم بیشتر شود. حسم به شهرم این بوده و همین حالا هم همین است که تاریخ اهواز خیلی جا برای تحقیق و حرف دارد. چون پدرم اهل سفر بود، در کودکی به همراه ایشان سفرهای زیادی هم در داخل استان و هم خارج استان ‌رفتم و این مورد هم از آن چیزهایی بود که بر شخصیت من تأثیر گذاشت. از طرفی پدرم مدت زیادی در سینما کار کرد و سبب شد من هم با این هنر بیشتر آشنا بشوم و بخشی از کودکی و نوجوانی من در سینماها گذشت. 
در دوره مدرسه وارد مسجد محل شدم و از طریق مسجد در فعالیت‌های فرهنگی و هنری سهیم شدم. شیخ جاسم محمودی، امام جماعت مسجد امام حسین(ع) که در ۲۰متری شهرداری اهواز واقع شده خیلی هوای کودکان و نوجوانان را داشت. با همت ایشان بود که من در کنار دوستانم سفرهای زیادی رفتم، در کلاس‌های مختلفی شرکت کردم، با شعر، ادبیات و هنر آشنا شدم، برنامه سینما و استخر داشتیم، ورزش می‌کردیم، روزنامه دیواری درست می‌کردیم و خلاصه تجربه‌های بسیار خوبی کسب کردم. فکرش را بکنید ما با شیخ جاسم محمودی به شیراز رفتیم و یکی از بناهایی که از آن بازدید کردیم تخت جمشید بود. به مشهد هم سفر کردیم اما در کنار زیارت امام رضا(ع) به توس هم رفتیم تا با فردوسی بیشتر آشنا شویم.پدرم در کنار کار سینما، کارمند شرکت خانه‌سازی بود که جرثقیل در سایزهای فوق سنگین داشتند و کارشان انتقال ساختمان‌های پیش‌ساخته بود. تابستان‌ها فرصت بیشتری می‌شد که با پدرم باشم و در کنار ایشان این کار را ببینم، به سفر بروم و در کل بیش از پیش عاشق سفر بشوم و شوق دیدن در من زنده باشد. وقتی در اتاقک جرثقیل می‌نشستم این فرصت را داشتم که اطرافم را بیشتر و بهتر ببینم چون به همه اطرافم اشراف داشتم.
بعدها عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شدم و جدی‌تر پیگیر نوشتن شعر و قصه شدم و حتی تئاتر بازی کردم. در کانون با مهدی مرادی که از شاعران و مترجمان خوب شهرمان است آشنا شدم که اتفاقاً متوجه شدم به یک مسجد می‌رویم. عبدالرضا طهماسبی که از نخبه‌های ریاضی بود هم به کانون می‌آمد و خلاصه من به واسطه کانون و همچنین مسجد محل با دوستان خوبی آشنا شدم. در دوره‌ای که عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم یکی از بازدیدهایی که رفتیم بازدید از انجمن سینمای جوان اهواز بود. آن بازدید سبب شد من به سینما بیشتر علاقه‌مند بشوم و در کلاس‌های آن‌ها نام‌نویسی کنم که نتیجه آن ساخت پنج فیلم کوتاه شد. بعدها هم در ده‌ها فیلم دستیار کارگردان، مشاور و برنامه‌ریز شدم و همین حالا هم سالی در یک کار حرفه‌ای یا نیمه‌حرفه‌ای در حوزه مستند محیط زیستی، میراث فرهنگی و موضوعات اجتماعی به عنوان مشاور و حضور داشته‌ام.
عکاسی، آموزش صافکاری و رنگ‌آمیزی خودرو و همچنین کار کردن در چاپخانه از کارهای دیگری بود که کنجکاوی من موجب شد به سراغ آن‌ها بروم.
زنده کردن یک نام و هدیه گوشی

درباره مجتبی گهستونی که کمک می‌کند میراث فرهنگی خوزستان را بهتر بشناسیم/ غمخوار بناها


من در مسجد محله‌مان با بچه‌ها روزنامه دیواری درست می‌کردم و در بزرگسالی وارد کار روزنامه‌نگاری شدم و به واسطه همین روزنامه‌نگار شدن سراغ موضوعاتی رفتم که دوست داشتم. به طور مثال نخستین صفحه هنری نشریات استان را بنده راه انداختم. از سال ۱۳۸۴ وارد فعالیت‌های حوزه میراث فرهنگی و گردشگری شدم و نخستین صفحات میراث فرهنگی را در نشریات استان راه‌اندازی کردم. در کنار این با میراث طبیعی آشنا شدم که بخشی از آن محیط زیست است. من سعی کردم به وسیله رسانه حافظ محیط زیست باشم و از طرفی سال ۱۳۸۵ انجمن میراث فرهنگی تاریانا خوزستان را راه‌اندازی کردیم. به وسیله این انجمن بود که توانستیم از میراث فرهنگی استانمان حفاظت کنیم، صدها نشست در این موضوع برگزار کنیم و صدها خبر و گزارش با این موضوع در نشریات منتشر کنم.در اهواز و خوزستان به دلیل بافت اقتصادی و اجتماعی آن مهاجران زیادی ساکن شده‌اند و طبیعتاً خیلی از آن‌ها شناخت درستی از پیشینه تاریخی این جغرافیا ندارند و خیلی‌ها فکر می‌کنند خوزستان فقط محل کار است و چیز دیگری ندارد. برای اصلاح این نگاه من و تعدادی از دوستانم تصمیم گرفتیم استانمان را به دیگران معرفی کنیم یعنی هم معرفی داشته‌های استان را داشته باشیم و هم حفاظت از میراث فرهنگی. برای رسیدن به هدفمان هم سایت راه انداختیم هم وبلاگ و جزو نخستین انجمن‌های غیردولتی کشور بودیم که در این بخش فعال شدیم و در رسانه‌ها هم حضور پررنگ داشتیم. با همه سختی‌هایی که در این راه دیدیم اما لحظات بسیار خوبی هم داشتیم و داریم مثلاً وقتی ناشنیده‌ای از شهرمان را به دیگران معرفی می‌کنم و تأثیر آن را بر آن‌ها می‌بینم خیلی حالم خوب می‌شود. به طور مثال وقتی انجمن تاریانا را راه انداختیم اتفاق‌های خوبی را به واسطه زنده کردن این نام در شهرمان دیدیم. این نام به شکل گسترده‌ای میان آدم‌ها چرخید و نام بسیاری از شرکت‌ها و ساختمان‌ها هم شد. چند سال پیش من مشاور مدیر کل میراث فرهنگی استان بودم، در یکی از روزها آقایی به من مراجعه کرد که به دنبال ثبت نام تاریانا برای خط تولید موبایل بود. منطقه آزاد اروند به ایشان گفته بود باید مستنداتی بیاوری که نشان دهد این اسم ایرانی و بومی خوزستان است. من چند کتاب که نام تاریانا در آن آمده بود به ایشان دادم و خلاصه ایشان توانست نام را ثبت کند. یادم است آن زمان ایشان پنج گوشی به من هدیه داد که من یکی از آن‌ها را برای خودم برداشتم و چهار گوشی دیگر را به دوستانم هدیه دادم.

کمک به شهر تاریخی چغامیش
یکی دیگر از مسائلی که ما به دنبال آن بودیم بحث شهر خسرو اردشیر بود که مربوط به دوره ساسانیان است. سال ۱۳۸۸ در جریان کار در کارگاه مترو اهواز یک نفر که می‌دانست من دنبال مسائل میراث هستم به من خبر داد در میدان دروازه به آثار تاریخی برخورده‌اند اما گویا قرار نیست این را اطلاع بدهند. من سریع موضوع را به مدیر کل و یگان حفاظت اطلاع دادم و به محل رفتیم. خلاصه توانستیم وارد تونل بشویم و همین اتفاق سبب شد دو فصل کاوش باستان‌شناسی با هزینه مترو درباره شهر هرمز اردشیر انجام شود.
 این نخستین کاوش باستان‌شناسی اهواز در طول تاریخ بود. پیش از آن در حوزه بررسی و شناسایی کارهایی انجام شده بود اما کاوش نشده بود. این دو فصل کاوش سبب شد از طرف مردم اطلاعات خیلی خوبی به میراث فرهنگی برسد که کجای شهر آثار وجود دارد یا ممکن است وجود داشته باشد.یادم است آن روزها وقتی سوار اتوبوس یا تاکسی می‌شدم حرف‌هایی درباره این حفاری‌ها می‌شنیدم و اینکه چه چیزهایی پیدا شده است که نشان از توجه مردم به موضوع داشت یا سال ۱۳۹۴ که تعدادی از کتیبه‌های شهر تاریخی چغامیش از آمریکا به ایران آمد، با یکی از معاونان میراث فرهنگی که خوزستانی بود تماس گرفتم و ضمن تبریک گفتم ممکن است پخش شدن این خبر سبب شود حفاران غیرمجاز به آنجا بروند. خلاصه ایشان از من خواست من به این منطقه که بین شوشتر و دزفول است بروم. همراه با دوست باستان‌شناسم مجید سروش با هماهنگی میراث فرهنگی به منطقه رفتیم. با جست‌وجو متوجه شدیم اتفاق جدیدی نیفتاده است اما کمی دورتر روی یکی از تپه‌ها بیل مکانیکی مشغول کار بود. وقتی که نزدیک‌تر رفتیم متوجه شدیم یکی از کشاورزان مشغول صاف کردن تپه برای کشاورزی است. خلاصه آن روز هم با یگان حفاظت تماس گرفتم و پس از آمدن نیروها متوجه شدیم در آن زمان یکی از مدیران به ایشان مجوزی داده که خلاف بوده است و آن مجوز سبب شد تپه تاریخی فضیلی با خاک یکسان شود آن هم در جایی که هلن کانتور، باستان‌شناس درباره شهر تاریخی چغامیش گفته بود: «مردم این شهر کوچک ۷هزار سال پیش از میلاد از راه کشاورزی و دامداری گذران زندگی می‌کردند». قدیمی‌ترین سند دریانوردی، قدیمی‌ترین سند موسیقی و مهم‌ترین مرکز کتابت و شهرنشینی بشر از جمله اسنادی است که در کاوش‌های باستان‌شناسی در تپه‌های چغامیش دزفول کشف شده است. 
گزارشی که من درباره آن ماجرا تهیه و منتشر کرده بودم حتی از مرزها هم بیرون رفت و موجب بازداشت، تبعید و اخراج بعضی‌ها شد.
گورستانی که فرصت گردشگری شد
در اهواز گورستانی وجود دارد که در کنار هموطنان مسیحی، کلیمی و... لهستانی‌های کشته شده‌ در جنگ جهانی دوم هم دفن شده‌اند و گورستان اصلاً وضعیت خوبی نداشت. من با دوستانم در شورای خلیفه‌گری صحبت کردم تا آن‌ها کمک کنند و بتوانیم سر و سامانی به این گورستان بدهیم. من از شهردار منطقه خواستم برای گورستان کاری انجام دهد و دیوار قبلی گورستان را مرمت کند. کار با ۱۵ میلیون تومان شورای خلیفه‌گری شروع شد اما منجر به یک پروژه بزرگ شد. استانداری، شهرداری و... پای کار آمدند و گورستانی که وضعیت بسیار بد و زشتی داشت تبدیل به یک فرصت گردشگری شد. آنجا کنگره شهدای ادیان را برگزار کردیم و حتی لهستان هم ترغیب شد هزینه مرمت پرداخت کند و سنگ یادبودی هم برای این کار با کشتی به ایران فرستادند. این اتفاق موجب شد پیش از کرونا برای نخستین بار تعدادی گردشگر لهستانی برای دیدن این گورستان وارد ایران شوند. 
از سبد غذایی تا افزایش مُضیف‌ها

درباره مجتبی گهستونی که کمک می‌کند میراث فرهنگی خوزستان را بهتر بشناسیم/ غمخوار بناها


چند سال پیش که مشغول نوشتن کتاب گردشگری خوزستان با کمک آرش نورآقایی بودم در سفری به سنگرد به طور اتفاقی با مُضیف بسیار قشنگی روبه‌رو شدیم که یکی از اهالی آن را برای خودش ساخته بود. من از صاحب مُضیف خواستم وارد حوزه گردشگری بشود و همزمان متوجه شدم پسر ایشان دکتر عادل حیدری در یکی از نشریات با بنده همکار بوده است.
آن دیدار سبب شد نخستین مُضیف گردشگری استان شکل بگیرد و پس از آن هم دانش مُضیف‌سازی و آیین قهوه‌خوری عربی ثبت ملی شد. نمونه دیگر این حرکت در جزیره مینو بود که فردی به نام حاج عبدالله در باغ خودش مُضیفی برای تولید نهال ساخته بود. آنجا هم من به ایشان پیشنهاد دادم وارد بحث گردشگری بشود و همین اتفاق خوب افتاد و آن یک عدد مُضیف تبدیل به ۲۰ مُضیف شد. الان حتی ایشان در تهران هم نمایندگی دارد.چهار سال پیش یکی از دوستانم با من تماس گرفت و خواست به علت آشنایی با یکی از محلات در توزیع مواد غذایی کمکشان کنم. از آن روز ارتباط من با خانواده‌ها بیشتر شد. آن اتفاق سبب شد با کمک خانم دکتر آزیتا صادقی ۶۰ خانواده را زیر پوشش قرار دهیم. دکتر صادقی اهل تهران است و از افرادی بود که استعداد سرودن شعر داشت اما خیلی آن را جدی نگرفته بود و من به سهم خودم تشویقش کردم که حاصل آن چاپ آثارش به صورت کتاب شد.غیر از این کمک کردم ایشان مطلب بنویسد و تا همین حالا ده‌ها مطلب از ایشان در نشریات خوزستان به چاپ رسیده و همچنین ایشان یکی از فعالان خوب حوزه فرهنگ در اهواز است.
کاش این اتفاق نیفتد
آرزوی من پیش از هر چیز این است که مردم کشورم در صحت و سلامت به سر ببرند و اخبار مثبت خوبی از کشور مخابره شود. آرزوی دیگر من این است حوزه فرهنگ چه در کشور و چه در استان ما خوزستان رونق بگیرد و گسترش پیدا کند. خوزستان زمانی خاستگاه ورزش بود، خاستگاه سینما بود، خاستگاه نحله‌های ادبی بود و ای کاش دوباره با خوش‌فکری‌ها به همان نقطه اوج برگردیم که در این حوزه‌ها در خوزستان فعالیت‌های بسیار خوبی انجام شد. دلم می‌خواهد محافل ادبی که در شهر ما فعال هستند دیگر مشکل جا نداشته باشند، سینمایی تخریب نشود و از همه مهم‌تر هیچ بنای تاریخی خراب نشود تا ساختمان‌های ظاهراً زیبا اما بی‌هویت جای بناهای بسیار زیبا و اصیل تاریخی شهرمان را نگیرند. نباید خانه‌های تاریخی را تبدیل به ساختمان‌های بلندمرتبه اما قوطی کبریتی کنیم. فراموش نکنیم اگر راضی به تخریب یک بنای تاریخی کوچک شدیم حتماً پس از آن راضی به تخریب بنای تاریخی بزرگ هم خواهیم شد و ای کاش هرگز این اتفاق نیفتد.

منبع: روزنامه قدس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.